رانيارانيا، تا این لحظه: 13 سال و 15 روز سن داره

رانيا عروسك من

شيطون شدي

دخترم  دندانهاي بالات داره در مي ياد دخترم  خيلي كنجكاو شدي  و هر وسيله اي رو مي خواي دست بزني سفره روي ميز مي كشي ميوه هاي توي سبد بيرون مي ريزي وقتي عموت مي بيني بال بال مي زني براي بغلش بابايي نمي تونه بغلت كنه و تو هر وقت بابا رو مي بيني  اد اد ب دد مي كني بابا فقط بوست مي كنه دخترم توي رورويكت آروم نيستي همه اش داد مي زني و همش مي خواي بغلت كنن هي رانيا فرشته ناز مادر همه اش مي خواي تمام كيبورد فشار بدهي و قتي نمي ذارم موهام مي كشي هميشه سالم و باشي من مبادا غمت ببينم ...
28 بهمن 1390

فرشته معصوم

رانیا زندگی جدیدی رو شروع کردیم بابا حال خوشی نداره که بهات بازی کنه اما دو عمه هات و عموت و دخترش بهات حسابی بازی می کنند طفلک من دیروز بردمت دکتر وزنت از ماه قبل کمتر شده  300 گرم کم کردی ببخشید مادر گناهش زیاد تو بهت خیلی سخت گذشته خیلی شبها برت همبرگر می خریدم تا بخوری ولی وقتی می اومدم خونه تو خواب بودی شیرم هم کم شده ببخش فرشته بی گناه که گرسنه می خوابیدی با اینکه یکی همیشه کنارت بود پمپرت ساعتها عوض نمی شد تو باهات قرمز می شد کسی که مادر دلش می سوزه  تمام این مدت من کنارباباتوی بیمارستان بودم من ببخش که خوب ازت مراقبت نکردم اما از امروز من دوباره کنارتو ام بابا خیلی تن...
15 بهمن 1390

خوشبختي از بغل مون رفت

خوشبختي از بغل مون رفت روزهاي سختي در رو داريم رانيا  خوبه كه تو هنوز نمي فهمي هر لحظه مامان غم آلود تو نمي فهمي كه بابا به اين زودي خوب نمي شه فقط تو همون يه ذره اميدي كه من براش نفس مي كشم جواني ام را براي تو  عشقم را براي تو و اميدم را براي تو ...
8 بهمن 1390

فقط يه آرزو

رانیا مامان می دونم  دلت تنك شده  وقتي شبها مي يام خونه با واكرت سريع مي ياي كنار در وقتي منو مي بيني با نكاهت دنبال بابات هستي كه وقتي شبها مي اومد خونه  براش بال بال مي زدي رانيا مامان دل مادر خون نكن شبها سوار روروؤكت مي شي مي ري كنار تخت بابا با دستهاي نازت مي زني روي تختش  و  خيال مي كني بابابغلت مي كنه بهات بازي مي كنه بعدش وقتي مي بيني كسي روي تخت نيست صدام مي كني با زبون بي زبوني از بابا مي برسي بابا خونه نيست مادر بابايي هر روز مي كه كل كلش خوبه؟ بزرك شده ؟ بازي مي كنه ؟ بابا رو يادش هست ؟ بابايي از بيمارستان خسته شده دست هات بالا بكير و بخواه كه بابا زود بياد...
5 بهمن 1390

اين همه محبت و عشق

اين همه اخلاص و دوستي فقط توي همين اينترنت كي كفته دوستي هاي اينجا دروغه  كي كفته عشق توي اينترنت وجود نداره  من نمي دونم مي شه اينها رو جبران كرد آيا ترازوي براي كشيدن اين همه خوبي هست  فقط اين رو مي دونم كه خانواده بزركي دارم كه براي من دارن ختم قران مي كنن از ته دل آرزو  مي كنم هميشه سالم و خوش باشيد و  ليست ختم قران براي سلامتي باباي رانيا كوچولو شماره جزء ********** اسم تلاوت كننده ************** اعلام اتمام جزء مورد نظر 1-جزء اول ********** شاپرك ************** 2-جزء دوم ********** فهيمه ***********خوانده شد 3-جزء سوم ********** فهيمه **********خوانده شد 4-جزءچهارم **********...
5 بهمن 1390
1